درد و درمان و طبیبم همه همدست شدند
خیلی وقت ها وقتی بی قرار می شوم و ذهنم آشفته بازار، می فهمم مدتی ست به خودم زمان فکر و حساب کتاب نداده ام.
شاید از آن موقع درگیر پایان نامه ارشد و بلافاصله درگیر کار شدم این حساب کتاب ها و زمان گذاشتن برایش کمرنگ تر شد.
امروز تصمیم گرفتم به محض رسیدن به خانه شروع کنم و حسابی از خودم حساب کتاب بخواهم.
دفتر حساب کتابم را که باز کردم غرق شدم در نوشته هایی که اولین شان قدمت 9 ساله دارد. دیدم چقدر نوشته ام،
طی آن سال های پر از بلاتکلیفی که داشتم شخصیت خودم را می ساختم، چقدر نوشته ام. از امیدها و آرزوها بگیر تا توبیخ ها.
چقدر کتاب خواندم و نوشتم، چقدر حرف آدم های منتخب را گوش دادم و نوشتم و چقدر تجربه کرده ام و نوشتم.
همه شان یک دفتر صد برگ شدند کم ِ کم.
امشب خواندم شان، از آشفتگی این روزهایم نوشتم و با همه شان اشک ریختم.
و با تمام این احوالات، هنوز چقدر باید بزرگ شوم ...
چکیده تمام این نوشته ها این است که محکم باش و مهربانی را در زندگی جاری کن
و آرامش باید از چشم ها هم معلوم باشد، پس از درون بسازش!
و اعتماد به خدا بزرگترین سرمایه هر کسی ست.
و مهمترین دغدغه در تمام این نوشته ها، اخلاق است.
حالا کجای کار هستم و چقدر تمام این تلاش ها نتیجه بخش بوده، خدا داند.
موج های بی قرار و گوش ماهی ها که هیچ
عشق گه گاهی نهنگی را به ساحل می کشد
حسین جنتی
- ۹۴/۰۹/۰۱