اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

می گویم تا انتها حضور، چون زندگی را حضور او می دانم ...
حضور عاشق اش که سراسر حکمت است، سراسر حرمت
سراسر هنر است و تجلی

حضورش که از زندگی عقل و احساس می خواهد،
تشنگی می خواهد و تامل و تلاش ...

که مسیر را می نماید و می خواهد که با دل مان گام بر داریم،
خوب باشیم و تسلیم ...

که نهایت آرامش و عشق است و نه آسایش ...

۱۲ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است


وقتی نتونی دلتنگی ت رو ابراز کنی،

وقتی نمی دونی کجای راهی،

وقتی کسی نیست که دلگرمت کنه که پشتت از آینده ی رابطه گرم باشه و بلکه بر عکس، پشتت رو خالی کنه،

اون موقع ست که همه این احساسات درونی به شکل ابراز بی قراری و شاید به اسم دیگه، یعنی غر زدن، خودش رو بروز میده.

و هیچ راهی نمی مونه که اون حس خوب و احساس واقعی ت رو نشون بدی.

برای همینه که هر نوع رابطه ی غیر رسمی برای اون هایی که هزار جور قید و بند و چهارچوب دارن تو اخلاق شون، می تونه آدم رو پیر کنه


پی نوشت: 

به همه پیشنهاد می کنم کتاب "هنر زن بودن" رو بخونن و البته تمرین کنن که تو زندگی ازش استفاده کنن. هم برای خانم ها لازمه هم برای آقایون. خودم از همه بیشتر!


                             زن اگر با اشک قلب اش را تسلی می دهد

                            کودتا در قلب مرد از شانه خواهد شروع

                                                                                    علی مظفر




خیلی وقت ها وقتی بی قرار می شوم و ذهنم آشفته بازار، می فهمم مدتی ست به خودم زمان فکر و حساب کتاب نداده ام.

شاید از آن موقع درگیر پایان نامه ارشد و بلافاصله درگیر کار شدم این حساب کتاب ها و زمان گذاشتن برایش کمرنگ تر شد.

امروز تصمیم گرفتم به محض رسیدن به خانه شروع کنم و حسابی از خودم حساب کتاب بخواهم.

دفتر حساب کتابم را که باز کردم غرق شدم در نوشته هایی که اولین شان قدمت 9 ساله دارد. دیدم چقدر نوشته ام، 

طی آن سال های پر از بلاتکلیفی که داشتم شخصیت خودم را می ساختم، چقدر نوشته ام. از امیدها و آرزوها بگیر تا توبیخ ها.

چقدر کتاب خواندم و نوشتم، چقدر حرف آدم های منتخب را گوش دادم و نوشتم  و چقدر تجربه کرده ام و نوشتم.

همه شان یک دفتر صد برگ شدند کم ِ کم. 

امشب خواندم شان، از  آشفتگی این روزهایم نوشتم و با همه شان اشک ریختم.


و با تمام این احوالات، هنوز چقدر باید بزرگ شوم ...


چکیده تمام این نوشته ها این است که محکم باش و مهربانی را در زندگی جاری کن

و آرامش باید از چشم ها هم معلوم باشد، پس از درون بسازش!

و اعتماد به خدا بزرگترین سرمایه هر کسی ست.

و مهمترین دغدغه در تمام این نوشته ها، اخلاق است.

حالا کجای کار هستم و چقدر تمام این تلاش ها نتیجه بخش بوده، خدا داند.


                  موج های بی قرار و گوش ماهی ها که هیچ

                 عشق گه گاهی نهنگی را به ساحل می کشد

                                                                                حسین جنتی