اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

می گویم تا انتها حضور، چون زندگی را حضور او می دانم ...
حضور عاشق اش که سراسر حکمت است، سراسر حرمت
سراسر هنر است و تجلی

حضورش که از زندگی عقل و احساس می خواهد،
تشنگی می خواهد و تامل و تلاش ...

که مسیر را می نماید و می خواهد که با دل مان گام بر داریم،
خوب باشیم و تسلیم ...

که نهایت آرامش و عشق است و نه آسایش ...

اگر طالب گنجید به ویرانه بگردید

سه شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۵۴ ق.ظ


گاهی فکر می کنم با اینکه تا این حد کار مهندسی ام را دوست دارم و بیشتر یادگرفتنش برایم جذاب است،

ولی با تمام وجود دلم می خواست یک هنرمند تمام عیار باشم

که فکرم را و روحم را و دردها را بریزم در تابلوهای نقاشی

در کاشی کاری های یک مسجد

در لا به لای خطوط شکسته خوشنویسی

دردهای تمام دنیا را که وقتی خبرها را می خوانم یا یک کودک یا پیرمرد قد خمیده را مشغول سطحی ترین کارها می بینم برای سیر شدن شکمش

لای رنگ ها، قلم مو ها، جوهر ها و کاغذها از ذهنم بیرون بکشم


به هر تقدیر همین دغدغه داشتن و پیگیری های ریز حتما روزی منجر به رسیدن به این هدف خواهد شد.

تلاشم بر این است. سختی اش را به جان خریده ام ...


پی نوشت: إِنَّمَا یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسَابٍ


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی