اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

می گویم تا انتها حضور، چون زندگی را حضور او می دانم ...
حضور عاشق اش که سراسر حکمت است، سراسر حرمت
سراسر هنر است و تجلی

حضورش که از زندگی عقل و احساس می خواهد،
تشنگی می خواهد و تامل و تلاش ...

که مسیر را می نماید و می خواهد که با دل مان گام بر داریم،
خوب باشیم و تسلیم ...

که نهایت آرامش و عشق است و نه آسایش ...

هر گل به رنگ و بوی خودش می دمد به باغ

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۲۸ ب.ظ

واقعیت این است که هزینه های دهه شصتی بودن برای ما دخترها زیاد بوده و هست. قصد مقایسه جنسیتی ندارم، صرفا از این نظر که دختر هستم و این هزینه ها را در خودم و دوستانم می بینم تفکیک می کنم.

برای من و امثال من، که مهم است خودمان را تربیت کنیم برای نقش های مختلفی که در کل زندگی داریم و خواهیم داشت، این هزینه ها خیلی زیاد به چشم می آید. منظور هزینه های مادی نیست که چه بسا هزینه های معنوی و اخلاقی سنگین تر اند چون در خوش بینانه ترین حالت بخشی از عمر را می گیرند که قابل جبران هم نیست.

موضوع از جایی شروع می شود که دهه شصتی بودن ما دخترها را برده به سمت نوعی استقلال مردانه که برای خود من بسیااار ناخوشایند است.

میدانید؟! حس لطیف بودن دخترانه یک نوع نیاز در فطرت یک زن است. حس نیاز و علاقه به تکیه کردن و به حمایت شدن.

شاید در گذشته زن ها از سر نتوانستن، سرکوب شدن، ندانستن و امثال این ها، کاملا بی اختیار طفیلی به حساب می آمدند. نمیدانم این مسئله که تماااام زندگی شان در گرو خواسته های یک مرد و کارهای خانه و بچه ها باشد چه حسی در آن ها ایجاد میکرده، اما زن امروز به دلیل نوع تربیت ش، احترام به خواسته هایش، ورود به دانشگاه، کار و جامعه، به دلیل اینکه باید با یک جامعه خشن دست به گریبان شود، مجبور است به اینکه تا حدی و یا کاملا لطافت زنانه اش را کنار بگذارد.

شخصا این نگاه که چون زن کار میکند و درآمد دارد پس استقلال دارد را قبول ندارم. استقلال از نگاه و شخصیت آدم است و نیاز به تربیت شخصی، خانوادگی و اجتماعی دارد.

قسمتی از این مخفی کردن این لطافت ها برای امثال ما با عقاید مذهبی و البته اخلاقی، پر رنگ تر می شود، اینکه نکند نمایش این لطافت ها منجر به حتا نگاه های خوبی نشود.

حتا به یاد دارم از نوجوانی که پدر تلاش می کرد برای اینکه ما مستقل باشیم. خودتان دنبال کارهای اداری تان بروید. خودتان رشته انتخاب کنید. خودتان کار پیدا کنید.

از چندین سال پیش که با خواندن بعضی مطالب روانشناسی، و تاکید دوستانم بیشتر در مورد این مسئله روی خودم دقیق شدم و به خصوص اینکه رشته تحصیلی ام طوری بود که قابلیت تشدید این حس مردانه را داشت، حس کردم که نیاز است مراقبت کنم و البته این لطافت زنانه را از دست ندهم.

کتاب های زیادی خواندم. و در روابط دوستانه خودم سعی کردم ببینم و تمرین کنم.

خودم را از محیط های صنعتی دور نگه داشتم و حتا حاضرم در خانه کار کنم تا اینکه محیط مردانه را تجربه کنم. چون معتقدم این لطافت نباید و نباید بیش از این کمرنگ شود. هنوز هم برایم سپردن کاری که حتا خودم می دانم از پسش بر می آیم به پدر یا برادر یا مردی که دوستش داشته باشم برایم از بهترین حس های دنیاست. با این حال حس ترس از وجود و یا پررنگ بودن این مسئله را در خودم دارم.

هنوز هم معتقدم دادن حس ریاست به مرد با هنر زنانه، از تاثیر گذارترین مسائل در کیفیت رابطه هاست، از فرزندی و خواهری و همکاری و دوستی بگیر تا همسری و مادری!

زنانی را دیده ام که برخوردشان با فرزندشان نیز مردانه است. فرزند به مهر و لطافت مادر همان قدر احتیاج دارد که به حس قدرت و حمایت پدر. فکر میکنم همه این ها دارد تعادل زندگی های امروز را و به خصوص تربیت فرزندان امروز را مورد آسیب قرار می دهد.

مبارزه ی سختی ست در این سبک زندگی فعلی جامعه ما. اما بیشترین کمک را در حال حاضر مردان جامعه می توانند برای زنان داشته باشند. زن اگر بجنگد با احساسش مرد می شود و این اصلا به نفع خانواده و جامعه نیست.


گاهی خسته می شوم از استقلال داشتن و بیشتر از آن از مبارزه با این حسی که جامعه می دهد و می گوید باید برای آسیب ندیدن محکم باشی.


حرف و درد دل در این موضوع زیاد است. باید فکری کنیم.



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی