اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

می گویم تا انتها حضور، چون زندگی را حضور او می دانم ...
حضور عاشق اش که سراسر حکمت است، سراسر حرمت
سراسر هنر است و تجلی

حضورش که از زندگی عقل و احساس می خواهد،
تشنگی می خواهد و تامل و تلاش ...

که مسیر را می نماید و می خواهد که با دل مان گام بر داریم،
خوب باشیم و تسلیم ...

که نهایت آرامش و عشق است و نه آسایش ...

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است


می‌خواهم برای دلی بنویسم که سخت تنگ است
تنگ از بودن در کنار آدم‌هایی که دوست‌شان دارد و می‌خواهد که همیشه باشند.
از دلی که دوست دارد دوست‌داشتن‌ش را فریاد بزند ...
دلی که درون‌ش یک چیزهایی هست که به زبان آوردن ندارد
دلی که خسته می‌شود گاهی
می‌دانی عزیز، لرزیدن و قند آب شدن را دوست دارد
خودش را سرگرم می‌کند بیشتر که تنگ بودنش را از یاد ببرد.
دلی که گاهی از ته ته‌ش می‌خواهد شکر کند خدا را
برای تجربه‌ی لحظه‌های کوچک شادی‌اش هر چند غم همیشه آن کنج‌ش نشسته


دلی که می‌خواهد همیشه خدا عرش نشین‌ش باشد

اما گاهی حس می‌کند گم شده است ...

که می‌داند دنیا حجاب شده است برایش ...

همیشه آدم حساسی بودم. یادم هست اوایل دوران کارشناسی بیشترین‌‌ش بود.

طوری‌که حتا در بی‌اهمیت‌ترین حالت‌ها و با وجود ملاحظه‌ی زیاد برای ناراحت نکردن دیگران، اگر حس می‌کردم که کسی ناراحت شده انقدر خودخوری می‌کردم که کلافه می‌شدم و همه ابعاد زندگی‌ا‌م را تحت تاثیر قرار می‌داد.

انگار کن که راضی نگه داشتن دیگران و البته در وهله‌ی اصلی راضی نگه داشتن خدا در ارتباط با بنده‌هایش اولویت زندگی‌ا‌م بود.

هنوز هم هست این نگرانی برای اخلاق اجتماعی، نکته این‌جاست که طی این سال‌ها و اتفاقاتی که برای دل‌م و احساس‌م در طی همین روندهای اذیت شدن و پیگیری اینکه درست‌ش چیست افتاد، یادم داد که وقتی رعایت کنی در همان حدی که اخلاق و عقل‌ت می‌گوید دیگر نگرانی نداشته باش. جای عذرخواهی و جبران هم باز هست.

نیازی نیست همیشه همه‌ی آدم‌ها را راضی نگه‌داری. و نیازی نیست که حرف‌های ناحق همه‌ی آدم‌ها ناراحت‌ت‌ کند.

انگار که یک‌سری معیارها طی این سختی‌های چند ساله در ذهن و دل‌م شکل گرفته باشد.

کم از آدم‌های اطراف‌م و به خصوص کسانی که بیشترین اعتماد را بهشان داشته‌ام نامردی ندیدم این سال‌ها.

انگار خدا می‌خواهد بگوید این ‌همه احساسات‌ت را در قلب‌ت پرورش نده برای بندگان‌‌ش. فقط به خودم دل ببند.

 

پی نوشت: و البته ایمان به اینکه، عزت یکسره از آن ِ خداست پس بسپر به خودش ...