اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

می گویم تا انتها حضور، چون زندگی را حضور او می دانم ...
حضور عاشق اش که سراسر حکمت است، سراسر حرمت
سراسر هنر است و تجلی

حضورش که از زندگی عقل و احساس می خواهد،
تشنگی می خواهد و تامل و تلاش ...

که مسیر را می نماید و می خواهد که با دل مان گام بر داریم،
خوب باشیم و تسلیم ...

که نهایت آرامش و عشق است و نه آسایش ...

خبر کن ای دل همین امشب همه غم های عالم را

يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۸ ب.ظ


یک روزهایی روی دل‌ت سنگینی می‌کند دنیا، خصوص اگر این روزها دهه‌ی اول محرم باشد.

به هر بهانه‌ای دوست داری بنشینی و دل سیر گریه کنی. انگار یک بغض همیشگی هست ...

انگار عزای زینب و رباب عزای تو هم هست.

 

می‌دانید خودم را جای آن‌ها که می‌گذارم می‌بینم از دست دادن حامی چقدر جان‌فرساست. چقدر درد دارد.

تو گویی من خود به چشم خویشتن دیدم که جان‌م می‌رود ...

 

پی نوشت 1: دل‌ت را خانه‌ی ما کن مصفا کردنش با من


پی نوشت 2: 

                  به هر تار جان‌م صد آواز هست

                  دریغا که دستی به مضراب نیست

                                                               احمد شاملو


پی نوشت 3: چقدر ترس دارد اینکه نکند حرفی آبرویی از کسی بریزد.


                   مَن کانَ یُریدُ العِزَّةَ فَلِلَّهِ العِزَّةُ جَمیعًا


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی