اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

می گویم تا انتها حضور، چون زندگی را حضور او می دانم ...
حضور عاشق اش که سراسر حکمت است، سراسر حرمت
سراسر هنر است و تجلی

حضورش که از زندگی عقل و احساس می خواهد،
تشنگی می خواهد و تامل و تلاش ...

که مسیر را می نماید و می خواهد که با دل مان گام بر داریم،
خوب باشیم و تسلیم ...

که نهایت آرامش و عشق است و نه آسایش ...

بایسته ای چنان که تپیدن برای دل

يكشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۳۰ ب.ظ

زندگی هر کسی را دغدغه هایش می سازد.

دغدغه های کوچک زندگی کوچک، 

دغدغه های بزرگ زندگی بزرگ

دغدغه هاست که می تواند دو نفر را چنان به هم نزدیک کند که گویی یک نفرند،

و دو نفر را چنان دور کند که انگار اصلا هم دیگر را نمی شناسند.

 

 

پی نوشت 1: 

 دی شب خبر از دست دادن پدر رویا روح م رو خراشید. زخم ش چنان سر باز کرده که سرما تا مغز استخون هام را می سوزونه ...

مجال

بی رحمانه اندک بود و

واقعه

سخت نامنتظر

 _ احمد ِ شاملو _

 

پی نوشت 2: 

 تند می روی جانا ترسمت فرو مانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی