اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

می گویم تا انتها حضور، چون زندگی را حضور او می دانم ...
حضور عاشق اش که سراسر حکمت است، سراسر حرمت
سراسر هنر است و تجلی

حضورش که از زندگی عقل و احساس می خواهد،
تشنگی می خواهد و تامل و تلاش ...

که مسیر را می نماید و می خواهد که با دل مان گام بر داریم،
خوب باشیم و تسلیم ...

که نهایت آرامش و عشق است و نه آسایش ...

پرده ها حجم روشن شب را از نگاه اتاق می گیرند

دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ب.ظ


اصولا زیاد به کارها و رفتارم فکر می کنم. به درست و غلط بودن شان از نگاه خدا، دیگرانی که مهم اند، و در راستای اهداف خودم در زندگی.


پیش خودم فکر می کنم نسبت به گذشته چه تغییراتی کرده ام، هر کدام شان مثبت بوده اند یا منفی.


جنس این وبلاگ هم با همه آن قبلی ها فرق دارد. نوشته هایش از روی بی مخاطبی ست بر خلاف قبلی ها،

 و همین آن ها را بیشتر به خودم نزدیک می کند.


جنس این رهایی هر چه هست انگیزه های زندگی ام را به من برگردانده است و حس بلاتکلیفی را از زندگی ام برده.


حس رهایی خوبی ست ... حس خودم بودن ...


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی