اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

می گویم تا انتها حضور، چون زندگی را حضور او می دانم ...
حضور عاشق اش که سراسر حکمت است، سراسر حرمت
سراسر هنر است و تجلی

حضورش که از زندگی عقل و احساس می خواهد،
تشنگی می خواهد و تامل و تلاش ...

که مسیر را می نماید و می خواهد که با دل مان گام بر داریم،
خوب باشیم و تسلیم ...

که نهایت آرامش و عشق است و نه آسایش ...

که در طریقت ما رد شدن گذشتن نیست

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۸:۴۹ ب.ظ


انسان چقدر راحت از دست میدهد نعمت هایش را، تا وقتی داریم، تا وقتی هستند هر چند فکر کنیم قدر هم می دانیم،

اما روزهایی می رسند که دیگر نمی بینیم شان، شاید از روی عادت، شاید خوشی می زند زیر دل مان

شاید فکر میکنیم بهتر از آن ها را خواهیم یافت

می رویم دنبال بهتر از آن ها و 

شاید هم دیگر بهترشان را نیابیم و همان که داشتیم بهترین زندگی مان بوده.

چقدر حسرت از دست دادن و خون دل خوردن جان فرساست.


دوست دارم همه آنچه دارم را با تمام وجودم در آغوش بگیرم.


به قول آقا امجد، خدایا! اولین نعمتی که از ما می گیری جان مان باشد لطفا ...



                پدر*م دفتر شعری آورد

                تکیه بر پشتی داد

                شعر زیبایی خواند

                و مرا برد به آرامش زیبای یقین

                زندگی، شاید، شعر پدرم بود که خواند

                                                                سهراب ِ سپهری ِ جان


* پدر را اینجا استعاره بگیرید از هر چه نعمت است

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی