اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

وقتی تو نیستی، من حزن هزار آسمان بی اردی بهشت را گریه می کنم ...

اردی‌بهشت

می گویم تا انتها حضور، چون زندگی را حضور او می دانم ...
حضور عاشق اش که سراسر حکمت است، سراسر حرمت
سراسر هنر است و تجلی

حضورش که از زندگی عقل و احساس می خواهد،
تشنگی می خواهد و تامل و تلاش ...

که مسیر را می نماید و می خواهد که با دل مان گام بر داریم،
خوب باشیم و تسلیم ...

که نهایت آرامش و عشق است و نه آسایش ...

تو مدت هاست بغض گلوی منی

جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۵ ب.ظ


در قطار مترو ایستاده بودم که رفتار مادری با دختر حدودن 10 ساله اش توجه ام رو جلب کرد.


فکر می کنم همه ی ما آدم ها با یک دیکتاتور درون به دنیا می آییم. دیکتاتوری که بنابر موقعیتی که در آن قرار گرفته ایم به شکلی خودش را نشان می دهد. بعضی آدم ها در طول زندگی شان یاد می گیرند و به خودشان یاد می دهند که این دیکتاتور درون را سرکوب کنند و گاهی می شوند یک دموکرات تمام عیار و گاهی هم نصفی دیکتاتور و نصفی دموکرات. شاید!

وقتی در موقعیتی قرار می گیریم که می توانیم به کسی زور بگوییم، این کار را می کنیم. اینکه فردی دارای موقعیت سیاسی یا اجتماعی باشد که فضای بروز این دیکتاتور درون را داشته باشد و خب اگر خودش را نساخته باشد و از خطای خودش نترسد بقیه را زیر دست و پای خودش له می کند را می فهمم. حالا سوال ذهن من اینجاست که چرا این دیکتاتور درون در فضای خانواده باید ظاهر شود و خودنمایی کند. این را نمی فهمم. 

هر انسانی اگر سعادت زندگی (حداقل) شخصی خودش را بخواهد اول باید خودبزرگ بینی خودش را کنار بگذارد. و سعادت اجتماع را هم تراز با سعادت خودش بداند.

چرا به اینجا رسیدم؟ از دیدن رفتار مادری که این دیکتاتور درون خودش را جلوی دیگران به رخ دختر 10 ساله اش می کشد.


این رفتار در فرهنگ ما زیاد دیده می شود. خدا را شکر نسبت به سال های پیش بهتر شده اما هنوز هم هست.

ظریف تر و پر مهر تر از مهر مادر به فرزند هم مگر داریم؟ به کجا می رسیم که این دیکتاتور درون به این مهر هم غلبه می کند؟

برای من این رفتار قابل درک نیست، اما وجودش را می پذیرم و با این حال یک وظیفه می دانم که هر کسی برای رسیدن به سعادت فردی و اجتماعی اش باید این رفتار با دیگران را در هر نقشی که هست کنار بگذارد. به خصوص خودم!


فکر می کنم بیشتر رفتارهای از این دست، از تکبر سرچشمه می گیرد. وقتی کسی خودش را همواره در معرض خطا بداند و دیگران را نیز محق برای دلخور شدن از خودش، هیچ وقت این رفتارها اجازه ظهور پیدا نمی کنند.

دوست دارم برسیم به جایی که مهر بر همه این خواسته های نفس غلبه کند.



نظرات  (۱)

  • به قلم: شکلات تلخ
  • چندتا مطلب بعدتر به دیکتاتور درون پدر خودتون اشاره میکنین که یکسری قواعد گذاشته که بعدها متوجه شدین چقد رخوب بوده!شما از خستگی های این مادری که با دخترش اینجور رفتار کرده خبر ندارین که راجع به برخوردش قضاوت کردین.کلی گفتمها منظورم اینه که واقعا ما از گذشته افراد خبر نداریم که راجع به رفتارشون قضاوت کنیم!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی