تو جان میگیری از شعری که من را بارها کشته
اسمش را هر چه می خواهید بگذارید اما حس حمایت گرفتن برای یک زن خیلی چیزهاست شاید نیم بزرگتر زندگی اش.
از بچگی به خاطر دارم که بعضی چیزها را پدر ممنوع کرده بود. مثل دیر رسیدن به خانه، مثل اینکه شب ها هیچ جایی به جز خانه خودمان نباید باشید که این قانون اش از تولد تا به امروز هم پا بر جاست. شاید نوجوان که بودم این قانون ها برایم پذیرفتنی نبود و می گذاشتمشان به حساب سخت گیری پدر. اما حالا خوب می فهمم. خوشحالم از اینکه این قوانین بوده و هست و دوستشان دارم.
زنانگی یعنی اینکه
گوشی تلفن را برداری
و برای جایی رفتن از کسی اجازه بگیری...
نه که عهد قجر باشد،
نه که اجازه ات دست خودت نباشد،
یک وقت هایی
آدم دلش می خواهد اجازه اش را بدهد دست کسی
تا دلش قرص شود که مهم است برای کسی
پریسا زابلی پور
- ۹۴/۰۹/۲۷