وای اگر بشکند این بغض
نشسته ام و نوشته های وبلاگ های قبل ترم را می خوانم، حدود سال های 88 و 89،
چقدر ارتباط خوبی با من ِ آن روزهایم برقرار می کنم.
چقدر دوست دارم آن من ِ هنوز لطیف را
چقدر دلم گرفت که این روزها کمتر می توانم آنطور بنویسم که خودم به دل خودم بنشینم ...
اینطور نمی شود، باید دست ببرم و این دل را بشکافم شاید کمی به آن من ِ دوست داشتنی ِ پر از عشق برگشتم
کجاست سه شنبه شب های رادیو پیام و رشید کاکاوند؟!
کجاست نشستن پای مدار صفر درجه و شهریار؟!
کجاست لرزیدن های دل؟!
کجاست تا صبح حرف زدن ها؟!
کجاست قدم زدن های پاییزی؟!
کجاست آن نوشتن ها و خواندن ها و نظر دادن ها؟!
1: کالیم که سرسبز دل ازشاخه بریدیم
تا حادثه ی سرخ رسیدن نرسیدیم
خون خورده ی دردیم و چراغانی داغیم
گل کرده ی باغیم و به چیدن نرسیدیم
قیصر امین پور
2: من حرمت میخانه شکستم تو ولی حیف
- ۹۴/۱۰/۱۰