درد حج
این روزها درد از دست دادن هزاران انسان دارد همه ما را خفه میکند. حرم امن الهی و پست فطرتی آل سعود چطور شده که به هم گره خورده. هر چند این حرف ها حتما از دل غافل ماست که بلند می شود، چه بسا عزیز بودن آن ها که خدا در میهمانی خودش دنیایشان را گرفت.
درگیر شدم، درگیر با حسی عمیق، از درد، از احساس سردرگمی در دنیایی که روز به روز از انسانیت دورتر می شود. دردی عمیق از پست شدن آن هایی که اجسادی را روی هم تلمبار کرده اند که عزیزانشان در هر لحظه چشم انتظاری بارها جان می دهند و زنده می شوند. درگیرتر شدم از درد عمیق بی خبری رویا از پدرش. درد عمیقی که لحظه لحظه ام را با اشک آمیخته و ترس شنیدن خبر از دست دادن پدر را فریاد می زند. هر چند عمیق تر که می شوم، می بینم چیزی که آزارم می دهد مرگ عزیزان خدا نیست که چه بسا آن ها به حال خوش تری نسبت به زندگی در این دنیا رسیده اند، درد از این است که ما بازماندگان باید در دنیایی زندگی کنیم که چنین بی احترامی هایی را به خود می بیند. تا عمر داریم غصه ی این روزها را فراموش نخواهیم کرد. درد از بی پدر و مادر شدن خیلی ها، پدر ستون خانواده است، بی او چه بی تکیه گاهی ها که رخ می نماید. مادر آرامش خانواده است و بی او چه تنهایی ها که قلب را مچاله می کند.
لال می شوم وقتی می خواهم احساس واقعی ام را بروز بدهم، هیچ حرف و کلمه و جمله ای نمی تواند درد درون سینه ام را فریاد بزند.
بی هیچ ترسی حاضرم برای انتقام خون انسان هایی که از دست شان داده ایم با ظلم بجنگم، و این ناتوانی چه غصه ها که بر دلم می گذارد ...
برای همه ی آنهایی که عزیز از دست داده اند صبوری از خدا می خواهم.
به امید برقراری هر چه سریع تر عدل و مهربانی در تمام دنیا، ظهور صاحب این امید را آرزومندم ...
* بر آستان امیدت گشاده ام در ِ چشم ... تنهاترمان نکن! رویاهای دنیا را تنهاترشان نکن!
- ۹۴/۰۷/۰۹